دیوانه گفت: «نام اعظم خدا، نان است اما این را جایی نمی توان گفت»
مرد گفت:  " نادان! شرم کن! چگونه اسم اعظم خدا، نان است؟ "
دیوانه گفت: «در قحطی نیشابور چهل شبانه روز می گشتم، نه
هیچ جایی صدای اذان شنیدم و نه درِ هیچ مسجدی را باز دیدم؛
از آنجا بود که فهمیدم نام اعظم خدا و بنیاد دین و مایه ی اتحاد
مردم نان است».