
در این خاک زرخیز ایران زمین نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خوار؟ خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما کجا رفت آیین دیرین ما؟
بسوزد در آتش گرت جان و تن به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم برون سر از این بار ننگ آوریم