گلو تر کن داروگ،صدایت در نمی آید

داروگ میدانی چرا باران خشکش زده ؟

زیر پای زمین علف سبز شده بس که به انتظارش ایستاده.

راستی آن بالا ابری آبستن باران است؟

اینجا که نی نی چشمانمان سقط شده از بس که به آسمان چشم دوختیم؟

میگویند تو بخوانی باران می آید

پس چرا درنگ؟

تا آمدن باران حرفی میانمان نیست...

داروگ هم داروگ های نیما...