نگاه سرد
بهار آرام آرام چشم باز میکند ،
شکوفه ها خمیاز ه ی سفید ی میکشند ،
پرستو ها می آیند با آن پروازهای مستانه ی بی پروایشان ،
برف بغض فرو خورده اش را میگرید ،
رود میدود تا دریا ،
مرداب ترانه ی نیلوفری می سراید،
پامچال های باغچه از خندیدن بی وقفه کبود میشوند درختان سرود بودن سر میکنند ،
زمین بهار را زمزمه میکند،
بهار در چشم همه میدرخشد ،
اما من جا مانده ام در زمستان چشمانت.....
+ نوشته شده در پنجشنبه یازدهم اسفند ۱۳۹۰ ساعت 17:28 توسط مجید ذکریازاده
|